*کتیبه نَـبوکَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (۵۶۵ پ.م): « ... فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـهها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زندهای از آنجا برنخیزد.»
*کتیبه آشور نصیرپال، پادشاه آشور (۸۸۴ پ.م) :«... به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من ... ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم ... حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم ... بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم.»
*کتیبه سِـناخِـریب، پادشاه آشور (۶۸۹ پ.م): «... وقتی که شهر بابِـل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانههایشان را چنان ویران کردم که بهصورت تلی از خاک درآمد. همه شهر را چنان آتـش زدم کـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان میرفـت...»
کتیبه آشور بانیپال (۶۴۵ پ.م): «... من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم ... من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم ... ندای انسانی و ... فریادهای شـادی ... به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به تـوبـره کشیدم و به ماران و عـقربها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند.»